سه‌شنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۸

سراسر منِ امروز،
چیزی نبود که می‌خواستم بشوم و می‌خواهم باشم.

سه‌شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۸

مسیرهای همیشگی. بدون کوچک‌ترین انحرافی. سایه ها را دنبال می‌کنم. پل‌ها. خطوط ساییده‌شدۀ عابر پیاده. اما از بدنم روی بدنم آب می‌چکد. قطره‌های آب را دنبال می‌کنم. باد را التماس می‌کنم. به خاک دیوارهای داغ تقه می‌زنم و آفتاب موهایم را سبز می‌کند. کمی بیش‌تر در آفتاب بمانم هم‌رنگ تاکسی‌ها می‌شوم و مسافرها از من‌ خواهند خواست آن‌ها را به مقصدشان ببرم. آن هم در حالی که تمام شهر پر از عطر است. عطر غریبه‌ها. عطرفروشی.
اگر تاکسی می‌بودم روی پیشانی برچسب می‌زدم: لطفاً در تاکسی عطر پخش نکنید.
وگرنه مثل ماهی رو آسفالت. و آدم‌هایی که به مقصدشان نمی‌رسند.

جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۹۸

بی‌اثر

پاهایش را روی زمین گذاشته بود تا تعادل دوچرخه‌اش را در حالت ایستاده نگه دارد. یک رشته کاغذ رسید دستش بود و سعی می‌کرد لوله‌شان کند. بعد آن‌ها را در جیب راستش گذاشت و با دوچرخه‌اش به راه افتاد. دور باغچه را پیمود و پیچید در خیابان بیستون.
سرم را روی دفترچه خم می‌کنم. انرژی زیادی دارم؛ پس پاهایم را با ریتم تند آهنگ هماهنگ می‌کنم.
دوباره آن‌جاست. رول کاغذ را باز کرده و دوباره می‌پیچد. نیم متری می‌شود.
"اگر سر و ته رول را بکشی، دوربین می‌شود."
همین کار را می‌کند. از سمتی که قطرش بزرگ‌تر است روی چشمش می‌گذارد. اگر کودک نباشد، میدان فاطمی، بانک سرمایه، بانک سپه، داروخانه، مسجد نور و کارمندها را می‌بیند. بعد دوربینش را جمع می‌کند و در جیب راستش می‌گذارد. موتور قرمز از کنارش رد می‌شود و باعث می‌شود از جایش کمی بپرد. خودش را که پیدا کرد، دوباره غیب می‌شود.
کیک شکلاتی هیچ مزه‌ای ندارد. بدون ‌خاصیت. بی‌اثر. انگار وجود ندارد.
سرم را که بلند می‌کنم دوباره می‌بینمش. این بار سمت چپ باغچه است. دوباره رول کاغذ را شبیه دوربین روی چشمانش می‌گذارد و رویش به سمت شرق. دوربینش را که جمع کرد و در جیب راستش گذاشت، بیسیمش را از جیب راست پشتش درمی‌آورد و دوباره به سمت شمال پا می‌زند.
8:25 دقیقه است و من به سمت جهانمهر راه می‌افتم. سمند زرد سوختۀ فراموش‌شده را رد می‌کنم و اثر انگشتم را تحویل دستگاه می‌‌دهم.
بعضی روزها پرتوهای نور از لابه‌لای ابرها از آسمان خودشان را به زمین می‌رسانند. مرا از آن‌ها بالا بکش.

سه‌شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۸

جایی شنیدم:
Absence makes the heart grow fonder…
Maybe.
شاید.

شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۸

هجی

م  زبر مَ ن ساکن من ب زیر بِ ه ساکن به ت پیش تُ و ساکن تو ف زیر فِ ک ساکن فک ر ساکن فکر ن زیر نِ م ساکن نم ی ساکن نمی ک پیش کُ ن زبر نَ م ساکن کنم.