یکشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۸


قطعات اتومبیل به طرز عجیبی به تو وصل شده بود. و تو سعی داشتی آنها را از پوست و گوشتت جدا کنی. سر که چرخاندی مرا دیدی.
مثل همیشه، در درد.
کلمهای رد و بدل نکردیم، اما اشک چرا.